مسابقه خرگوش و لاک پشت
حتماً همتون داستان، مسابقه خرگوش و لاک پشت رو شنیدین، که استراحت کردن خرگوش زیر درخت باعث شد خوابش ببره و لاک پشت مسابقه رو ببره. چرا خرگوش با وجود داشتن قدرت و زمان و امکان برد نتونست برنده مسابقه باشه؟ فکر می کنین ما تو زندگی خرگوشه ایم یا لاک پشته؟ نکنه ما خرگوشه باشیم؟
کجای زندگی وقت و زمان کافی و امکانات رو داشتیم و کاری رو که باید می کردیم نکردیم. یا کارمونو عقب انداختیم و گفتیم اول به کارهای خودمون می رسیم بعد به این کار رسیدگی می کنیم. از بزرگی شنیدم: یکی از مکرهای شیطان غفلت و تأخیره.
مسأله مهم اون مسابقه اصلیه است اون مسابقه ای که ما زمان محدودی داریم تا به جایی که باید برسیم، برسیم. با انواع و اقسام بهانه ها کارمون رو به تأخیر می اندازیم. مگه ما واقعاً می دونیم کی سوت پایان رو می زنن؟ اصلاً حواسمون به لاک پشت هایی هست که دارن ازمون جلو می زنن؟ راستی لاک پشت رو فراموش نکنیم لاک پشت فقط به مقصد فکر می کرد. نگاهش به این طرف و اون طرف نبود. نگاه نمی کرد خرگوشه چقدر ازش جلو افتاده. بدون نا امیدی فقط کارشو می کرد. اون حداکثر تلاششو انجام داد. به نظر من اصلاً لاک پشت فکر نکرد که ممکنه ببازه چون ایمان داشت. اون فقط به وظیفه ای که داشت فکر می کرد. اونم شرکت کردن و حضور داشتن تو مسابقه بود...
ماخذ: وبلاگ بازی بزرگان
عنوان مطلب: تمثیل - غفلت و خطر آن
خانه اگر خراب شد، خرابه مى شود و محل آشغال و زباله هاى دیگران. روز عاشورا وقتى حضرت اباالفضل علیه السلام اجازه خواست تا به معرکه برود حضرت فرمود:
عِمارَتُنا تَنْبَعِثُ اِلى الخَراب
اگر تو بروى ما خانه خراب مى شویم.
یعنى اینجا دیگر جولانگاه آن موجودات هرزه و پلید و کثیف خواهد شد. و این البته یک کنایه لطیفى دارد که: جامعه اى که در آن اباالفضل علیه السلام حضور نداشته باشد، آن جامعه خرابه خواهد بود، و از دور و نزدیک و شرق و غرب عالم هر چیز مبتذل، مفتضح و کثیفى وجود داشته باشد در آنجا فرود آورده و در آنجا سرازیر مى کنند.
ماخذ: سلوک باران- محمدرضا رنجبر
عنوان مطلب: تمثیل - امام حسین علیه السلام ونعمت وجود حضرت ابوا
پدرم با همه کس مى نشست،اما، مرا مى گفت: با همه کس ننشینم!و نمى دانستم چرا؟!
روزى به نخلى پشت داده، و نشسته بود، و در حال خود،و دیدم که با انگشت خویش بر خاک مى نویسد!پرسیدم: چیست؟!گفت: سخن نخستین است، که نخستین روز، مرا در مکتبخانه آموختند!آرى، الف بود!و مى گفت: جانم فداى الف!الف، همواره به یک حال است، و استوار، چه با خود باشد، و چه با دیگر حرفها!راست مى گفت: هر حرف را که دیدم، وقتى که با حرفى دیگر مى نشست، خودش را مى باخت، و خودش را از دست مى داد!و وقتى که گفت: دوست دارم بمانند الف باشى، دانستم که چرا همیشه ام مى گفت، با همه کس منشین!و دانستم که چرا خود مى نشست!
چون الف کز اتصال حرف باشد مستقیم
بر نیارد کثرتِ مردم ز یکتایى ترا
ماخذ: دامن دامن حکمت-حجت الاسلام رنجبر
عنوان مطلب: تمثیل - دوستی و یکرنگی در آن
((تمثیلی درباره لذت عبادت))
گاهی شما مزه غذا را به بچّه تان می چشانید یک ذره آبگوشت توی دهانش می ریزید که مزه اش را بچشد. خدا هم، گاهی مزه معنویت را به انسان می چشاند. مثلاً وقتی به زیارت امام هشتم(علیه السلام) می روی، روز اول، ساعت اول که وارد می شوی و صورت را روی ضریح یا کنار دیوارش می گذاری و منقلب می شوی، یک احساس نسیم بهشتی می کنی، اصلاً دنیا در نظرت کوچک می شود. این نه که از استحقاق شما است یا به مقامی رسیده اید که این معانی را درک می کنید، نه، خود آنها این مقام را تنزل داده اند و به شما چشانده اند تا بفهمید چه خبر است. گاهی خدا، مزه نماز را به انسان می چشاند، گاهی وضو را، گاهی روزه را، گاهی اکرام به فقیر را، احسان را، گاهی خدا جلوه ای از ارزشهای اینها را به انسان می چشاند مثل آن وقتی است که شما یک ذره نان را توی آبگوشت می زنید و توی دهن بچه ی شش ماهه می گذارید و به او می چشانید. خدا در طول زندگی، گاهی خوبی ها و مناجات ها را به انسان می چشاند.
ماخذ: مثل ها و پند ها _حائری شیرازی _ جلد: 2 _ صفحه: 41تا42