ای بوسه گاه جن و ملک، خاک پای تو
جان تمام عالم خاکی فدای تو
ای اختر سپهر ولایت که تا ابد
عالم منور است به نور لقای تو
ای شهریار کشور دانش که در جهان
نشناخت کس مقام تو را جز خدای تو
ای ریزه خوار سفره علمت جهانیان
خورشید علم، کرده طلوع از سرای تو
ای باقر العلوم که هنگام مکرمت
باشد هزار حاتم طایی گدای تو
پنجم ولی و حجت خلاق عالمی
لوح دل است مهر به مهر و ولای تو
در عرصه وجود نهی قبل از آنکه پای
داده سلام احمد مرسل برای تو
هر کس تو را شناخت دل از دیگری برید
بیگانه گشت با همه کس آشنای تو
چندین هزار عالم و دانشور فقیه
آمد برون زمکتب و دانشسرای تو
ای خفته همچو گنج، به ویرانه بقیع
پر می زند کبوتر دل، در هوای تو
فولادی است پیر غلام شکسته دل
چشم امید بسته به لطف و عطای تو
ماخذ: فولادی
_________________________________________
شعری درباره مدح امام باقر علیه السلام
برخیز نگارا که بهار طرب آمد
عید عجم و جشن نشاط عرب آمد
از کثرت انوار یکی روز و شب آمد
پایان جمادی شد و ماه رجب آمد
ماهی که شود ملک جهان خُلد مُخلد
از یمن قدوم دو علی و دو محمد
بر اهل ولا عید مویّد شده امشب
در جلوه رخ داور سرمد شده امشب
لبخند عیان برلب احمد شده امشب
میلاد همایون محمد شده امشب
در دامن خورشید ، عیام قرص قمر شد
فخر دو جهان سید سجاد پدر شد
امشب صدف بحر ولایت گهری زاد
یا دخت حسن فاطمه ، زیبا پسری زاد
در خانه ی خورشید ولایت قمری زاد
یا بار دگر آمنه پیغامبری زاد
این است که دو فاطمه را نور دوعین است
پور دو علی باشد و نجل حسنین است
این گوهر یکدانه ی دریای عقول است
در مکتب دین دوستیش اصل اصول است
ماه دو علی مهر دل آرای رسول است
فرزند حسین است و عزیز دو بتول است
مولای همه عبد خداوند مقام است
تا حشر امام است امام است امام است
این محور دین اختر تابنده ی علم است
در قلب زمان نور فزاینده ی علم است
آرنده ی علم است و نماینده ی علم است
گوینده ی علم است و شکافنده علم است
در کنیه ابوجعفر و باقر شده نامش
پیغمبر اسلام فرستاده سلامش
دشمن به عداوت خجل از کثرت خیرش
فرقی نکند گاه کرامت خود و غیرش
جبریل امین گم شده در وادی سیرش
شیرینی جان قصه شیرین عُزیرش
علم همه یک قطره زدریای کمالش
دیوانه شود عقل به توصیف جمالش
ای گوهر شش بحرویم و هفت در ناب
ای سائل انوار رخت مهر جهانتاب
بی مهر تو طاعات ، چو نقش آمده بر آب
خاک قدم طفل دبستان تو اقطاب
فرزند پیمبر پدر هفت امامی
هم فرش مکان هستی و هم عرش مقامی
انوار دل از روی نکوتر زمه تو
جن و بشر و خیل ملائک سپه تو
جان همه خوبان جهان خاک ره تو
شد باعث بینائی جابر نگه تو
مارا زگنه نیست بجز روی سیاهی
ای چشم خداوند ، کرم کن به نگاهی
از شوق تو چون مهر تو چون داغ به سینه
چشمم به بقیع است و دلم سوی مدینه
ای شمع دل پنج امین و دوامینه
ماغرق به دریای گناه و تو سفینه
غرقیم ولی چشم یه احسان تو داریم
با دست تهی دست به دامان تو داریم
مهر تو ثمر گشته بسی حاصل ما را
حب تو صفا داده بقیع دل ما را
وصف تو همی شور دهد محفل ما را
اینگونه سرشتند از اول گل ما را
تا حشر گـُل مهر تو روید ز گـِل ما
آوای تو پیوسته برآید ز دل ما
تو کعبه ای و کعبه گرفتار بقیعت
پیوسته ملک سائل زوّار بقیعت
جان و دل ما شمع شب تار بقیعت
تا چهره گذاریم به دیوار بقیعت
این درد فراقی که به جان است دوا کن
بر ما زره لطف گذر نامه عطا کن
ای بوسه گه یوسف زهرا دهن تو
نقل دهن ما همه نَقل سخن تو
جان همه قربان تو و جان و تن تو
صد شکر که میثم شده مرغ چمن تو
غیر از گل مهر تو به گلزار نبوید
جز مدح تو و عترت اطهار نگوید
ماخذ: حاج غلام رضا سازگار
_________________________________________
شعری درباره مدح امام باقر علیه السلام
دلم پر می زند امشب برای حضرت باقر
که گویم شرحی از وصف و ثنای حضرت باقر
ندیده دیده ی گیتی به علم و دانش و تقوا
کسی را برتر و اعلم به جای حضرت باقر
ز بهر رفع حاجات و نیاز خویش گردیده
سلاطین جهان یکسر گدای حضرت باقر
زبان از وصف او الکن، قلم از مدح او عاجز
که جز حق کس نمی داند بهای حضرت باقر
نزاید مادر گیتی ز بهر خدمت مردم
به جود و بخشش و لطف و سخای حضرت باقر
به ذرات جهان یکسر بود او هادی و رهبر
که جان عالمی گردد فدای حضرت باقر
برو کسب فضیلت کن چو مردان خدا ای دل
ز بحر دانش بی منتهای حضرت باقر
اگر گردد شفیع ما بنزد خالق یکتا
بهر هر دردی شفا بخشد دعای حضرت باقر
ز اندوه و غم و محنت بود آسوده و راحت
بزیر سایه و تحت لوای حضرت باقر
ماخذ: نرم افزار سخنور- موسسه احرار اندیشه
شعری درباره مدح امام باقر علیه السلام
گرامی وارثِ محمودِ احمد
امام باقری، نامت محمّد
فروزان اختری برتر ز انجم
تو فخر عترتی، خورشید پنجم
امام حجّتی، دریای علمی
کرامت گستری، زیبای حلمی
امام و حجّت اهل یقینی
فروغ آسمان، مهر زمینی
گشادی بال دانش بر سر ما
گشودی راه دین در باور ما
از آن موجی که از علم تو برخاست
شریعت زنده و اسلام برجاست
ز دریای تو خیزد موج دانش
درخشد نام تو بر اوج دانش
چشد هرکس نم از دریای علمت
سر ایمان نهد بر پای علمت
کدامین حوزه بی ابر تو بارد؟
فقاهت هرچه دارد، از تو دارد
فضیلت، جرعه نوش و مست جامت
حقیقت، سر خوشِ صهبای نامت
ماخذ: جواد محدّثی